تا دیدار دوباره
داشتم فیلم می دیدم.
یه دختر جوون توی فیلم فوت کرد.خواهر و مادربزرگ وارد سرد خونه شدن تا برای آخرین بار ببیننش.خواهرش زار می زد.
اما مادربزرگ....
آروم ملافه رو کنار زد،بوسیدش و گفت: عزیزم،فعلا خداحافظ تا روزیکه دوباره همدیگه رو ببینیم.
آرامش عجیب و دلپذیری داشت.
تمنای دلم از خدا اینه که به من هم قدرت پذیرش واقعیات و ایمان و اعتماد بیشتری نسبت به خودش عطا کنه.
آمین
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 21:21 توسط خاتون
|
ای عشق بسوی تو گذر می کنم از خویش