رفته بودم سازمان نظام پزشکی.دو قطعه عکس هم با خودم برده بودم برای گرفتن پروانه مطب.

یکیش زشت ترین عکس عمرم بود.یعنی عکاس عزیز هر چقدر که تونسته بود منو توی این عکس کریه المنظر کرده بود. عکس دومی بر عکس خیلی خوشگل بود.پاسپورتی بود و خودم می دیدمش هلاک خودم می شدم.کیف می کردم از دیدنش.

رفتم داخل و ارجاعم دادن به یه اقایی که با بقیه پرسنل یه کم فرق داشت.یه انگشتر شرف شمس خیلی زیبا دستش بود.با کلی محاسن و اینا.نمی دونم اونجا چکار می کرد.ازم خواست عکسهامو بهش بدم.دادم و گفتم کی پروانه م حاضره.گفت ۲ هفته دیگه.

ای داد بیداد.من فکر می کردم خودم عکسو تحویل می دم و اون خوشگله رو بدم برای پروانه،زشته هم بمونه برای مدارک بایگانی.

گفتم :نمی شه امروز بدن پروانه رو.گفت :چرا؟ براش توضیح دادم. گفت :فرقی نداره.گفتم :چرا این عکس افتضاحه.تو رو خدا این یکی رو بزنید رو پروانه م.

دو تایی مستاصل شده بودیم.می گفت که یادش نمی مونه من کدوم عکسو می گم.در یک لحظه یه فکری به سرم زد!با اینکه گفتنش سخت بود گفتم :شما ببینید کدوم عکس خوشگلتره همونو بذارید!

نگاهی کرد و خندید گفت :باشه سعیمو می کنم.اما قول نمی دم!!!

دو هفته بعد که رفتم برای گرفتن پروانه دیدم که بعله حس زیبایی شناسی حاج آقا خوب کار کینه.عکس خوشگله رو زده بود رو پروانه م