مادری دچار درد شدید هر دو دست شده.رفتیم نوار عضله گرفتیم.و بعد به من نشونش دادکه :خاتون چی نوشته؟نگاه کردم. گفت:چیز بدیه؟ام اس دارم؟( بخاطر عمو، دیگه همه مون فکر می کنیم ام اس داریم.)

گفتم :نه.

از اینجا به بعد به جملات دقت کنید.خوب دقت کنید!

گفتم :نه مامان.نگران نباش.نوشته "سندرم تونل کارپال "داری.هر دو دستته.نباید به مچت فشار بیاوری.هر روز خونه رو جارو نزن.عمل هم نمی خواد فعلا.نگران نباش.

با ناراحتی نگاهم کرد.معلوم بود کوچکترین اعتمادی به گفته هام نداره!!

دو روز بعد نتیجه رو به دکتر نشون داد.با آب و تاب اومده و می گه:رفتم دکتر.گفت هر دو دستم "سندرم تونل کارپال " داره.نباید زیاد کار کنم.گفتم عمل می خواد؟گفت اصلا.خیلی خفیفه.نگران نباشم.یه مچ بند برام داده.

بین جملاتش من فقط می تونستم بگم:من که گفتم!بی توجه به حرفم جملاتش رو ادامه می داد.آخرش ترجیح دادم شنونده باشم!

البته ناراحت نشدم.اساتیدمون توی دانشگاه هم در ارتباط با والدینشون  دچار این معضل ،عدم اعتماد" بودن!