از روز اولی که کلاسهای ارشدم شروع شد می دیدمش.یه دختر با قد حدود ۱۵۰ سانتی متر که تقریبا بود و نبود پاهاش فرقی نداشت.چون نمی تونست حرکتشون بده .و در حقیقت عصاهاش به منزله دو پای نداشته ش بودن.صورت مهربونی داشت.و پشتکارش قابل ستایش بود..با اون وضعیت سخت همیشه سر کلاسهاش حاضر می شد.خیلی دوست داشتم که بتونم باب گفتگو رو باهاش باز کنم.اما موقعیت به هیچ وجه جور نمی شد.

تااینکه پریروز ۱ ساعت زود رسیدم.رفتم به سمت کلاس و دیدم اونجا نشسته.با احترام گفت:اشکال نداره اینجا بمونم؟گفتم:نه .من زود رسیدم.

و صحبتمون شروع شد.گفت:خدا رو شکر من مرحله ارشد رو پشت سر گذاشتم.الان برای کلاسهای زبان میام اینجا.

رشته ش رو پرسیدم.بار اول که گفت نفهمیدم.بار دوم تونستم از بین کلمات کشدار و مشددیکه با لکنت خیلی زیاد ادا می کرد بشنوم"فیزیولوژی پزشکی".

می گفت که بخاطر مادرش خیلی خوشحاله.بعد از قبولی توی دانشگاه شهید بهشتی مادرش داره روی ابرها راه می ره.

گفت:مادرم فکر نمی کرد تا کلاس پنجم بیشتر درس بخونم.خیلی لجباز و بد اخلاق بودم.تا اینکه کم کم فهمیدم درس هم چیز خوبیه که خدا آفریده!

بهش گفتم که مدتها بود دلم می خواست باهاش حرف بزنم.و اینکه وقتی می بینمش کیف می کنم که با این شور و شوق میاد اونجا.

چشمهاش برق زد.گفت:جدی؟گفتم :آره.همیشه دلم می خواست اینو بهت بگم.خیلی ازت خوشم میاد.

لبخند زد.منم خندیدم.

بعد از ناهارم بهش تعارف کردم و بر خلاف اکثر آدمها، یه کم برداشت و گفت :خیلی گشنمه.

از این کارش هم خوشم اومد.

بعد از رفتنش کلی تو فکر بودم...

*کاش مرد بودم.تارهای صوتیم کلفت بود و حرف زدن عادیم مثل داد زدن بود.دلم می خواد داد بزنم و وانمود کنم صدام اینجوریه.خب من مردم!.......

*با کمال مسرت اعلام می کنم که: پس از ۴ ماه انتظارها به سر رسید و کلاسها تموم شد!کلاسهایی که طبق برنامه باید ۳۰ دیماه تموم می شد تا ما وقت دوره کردن درسها رو داشته باشیم...

*پریشب برای پونصدمین بار فیلم "جومانجی " رو دیدم و کلی کیف کردم.یاد دوران نوجوانی می افتم.ضمنا فیلم خوش ساختی هم هست بنظرم.فقط آخرش با چوب کبریت چشمام رو باز نگه می داشتم!!

*بچه ها جون،یه مادر مهربون مریضه.مامان گردو خانم.بخاطر یه عمل ساده ،دوبار شکمش رو باز کردن.چند روز پیش که رفتم دیدنش از گردنش هم رگ گرفته بودن.الانم ریه و کبدش آبسه کرده و تخلیه شده.کارش شده گریه و ترس و دلهره..زن و مادر خیلی مهربون و دلسوزیه.ازتون می خوام براش دعا کنید.

*دیروز قسمت اول سریال "خانه تکانی "پخش شد....